سرخط خبرها

یادی از مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران در سالروز درگذشتش | کودکانه‌های پیرمردنویسنده

  • کد خبر: ۱۷۳۲۸۸
  • ۱۸ تير ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۱
یادی از مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران در سالروز درگذشتش | کودکانه‌های پیرمردنویسنده
جایگاه مهدی آذریزدی در فرهنگ و ادب ایران آن قدر والا هست که لقب «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را برایش رقم زده باشد و روز درگذشتش، هجدهم تیرماه، را «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نام گذاشته باشند.

سنابادی | شهرآرانیوز؛ محمدعلی اسلامی ندوشن در خاطره‌ای جریان آشنایی اش با آذر (مهدی آذریزدی) را این گونه نقل می‌کند: «سال دوم متوسطه پایم به کتاب فروشی «میر» باز شد که در بازار میر واقع ‏بود. جوان لق لقی لاغراندامی با قبای بلند، ریش نودمیده و سر نمره دوازده، متصدی آن کتاب فروشی بود. موجودی بود نه در زیّّ طلبگی، ولی چون چندی با کتاب‌های قدیمی درس خوانده بود، حالت طلبه وار داشت. این جوان که بعد‌ها در نوشتن کتاب برای بچه‌ها شهرت نمایانی به ‏دست آورد، مهدی آذریزدی بود.

از آن پس از مشتری‌های پروپاقرص او شدم و گذشته از ‏رابطه مشتری و کاسب، دوستی و اُنسی نیز در میان ما برقرار گشت. به سرعت این ‏گوشه از شهر در نظر من مهم‌ترین نقطه گشت که لااقل هفته‌ای سه یا چهار ‏بار به آن سر می‌زدم. دلیلم برای رفتن به آنجا تنها خرید کتاب نبود، بلکه محیط و محوطه را دوست ‏می داشتم. ساعتی می‌ایستادم و با آذر صحبت می‌کردم. [..]روز‌هایی که پست تهران می‌آمد دیگر اوج قضیه بود. بسته‌های روزنامه و مجله و کتاب روی پیشخوان ریخته می‌شد. آذر با دست‌های حساس استخوانی اش که دست یک قلم زن بود، کارد می‌انداخت و آن‌ها را باز می‌کرد.

از لای لفاف کتاب یا مجله گرم و تپنده بیرون می‌آمد. چشم‌های ما به دودو می‌افتاد که هرچه زودتر ببینیم. خود آذر هم دستخوش هیجان بود.» (کتاب «روزها» محمدعلی اسلامی ندوشن). آذر، این جوان لاغراندام قباپوش و ساده زیست را که هر بار چنین از دیدن کتاب هیجان زده می‌شد، باید مرد کتاب و یار فرهیخته بچه‌ها دانست. کسی که عمری را صرف خواندن و خدمت به کودکان و نوجوانان این سرزمین کرد و در این راه از خوشی‌های متعارف زندگی محروم ماند.

او حتی ازدواج نکرد تا وقتی در حوالی نودسالگی از دنیا رفت لذت و شعف مطالعه اش به نام نیکی بدل شود که از قِبل برون داد خوانده هایش در قالب کتاب‌هایی خواندنی برای بچه‌ها پدیدار شده بود. جایگاه مهدی آذریزدی در فرهنگ و ادب ایران آن قدر والا هست که لقب «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را برایش رقم زده باشد و روز درگذشتش، هجدهم تیرماه، را «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» نام گذاشته باشند.

تولد یک نویسنده

اواخر سال ۱۳۰۰ خورشیدی در محله خرمشاه یزد زاده شد، در حالی که تنهایی از آغاز با او اُنسی مثال زدنی داشت! محله شان گبرنشین بود و نیاکانش هم مسلمان نبودند و همین امر، باعث انزوای خانواده مسلمانش شده بود. بعد، محله شان را عوض کردند، اما همچنان با کسی رفت وآمد نداشتند.

از کودکی کار کرد و رنج برد؛ زمانی همراه پدرش باغبانی و کشاورزی کرد و دو سالی هم درس طلبگی خواند. مقطعی از زندگی به کار بنایی مشغول شد و بیست سالش که شد، در کارگاه جوراب بافی یزد به کار گمارده شد. در همین مقطع بود که یک اتفاق به روزگارش مسیر خاصی داد؛ صاحب کارش کتاب فروشی راه انداخت و او را به آنجا فرستاد.

فضای تازه محیطی بود که از در و دیوارش ادبیات می‌بارید و سر و کار مهدی را به مخاطبانی اهل این وادی و کتاب‌هایی با محتوای ادبی انداخت! سپس روانه پایتخت شد و به واسطه حسین مکی، تاریخ نگار و سیاست مدار مشهور هم ولایتی اش، به استخدام چاپخانه حاج محمدعلی علمی درآمد. این حال و هوای جدید، مقدمه کار کردنش در پاتوق‌های مشهور تاریخ کتاب خوانی در ایران معاصر شد و در کتاب فروشی‌های خاور و ابن سینا و امیرکبیر و بنگاه ترجمه و نشر کتاب امرار معـــاش کـــرد. همچنـــیـــن با روزنامه آشفته و روزنامه اطلاعات همکاری کرد.

کارش غلط گیری نمونـــه هـــای حـــروف چینـی شده و تصحیح کتاب بود. در این میان، بی آنکه تحصیلاتی رسمی داشته باشد تا توانست کتاب خواند و سرانجام به مرحله‌ای رسید که شخصیت حرفه‌ای پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران شکل گرفت. در چاپخانه، کتاب «انوار سهیلی» جرقه‌ای در ذهنش زد. این اثر، بازنویسی حکایت‌های «کلیله و دمنه» و کتاب پرآوازه‌ای در میان فارسی زبانان هند بود و او را به فکر بازنویسی قصه‌های کتاب‌های کهن برای بچه‌ها انداخت. به این ترتیب نگارش نخستین جلد از کتاب معروف مهدی آذریزدی، «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»، آغاز شد.

جایزه نمی‌خواهم!

اهالی نشر دلسردکننده بود! گویا اینکه یک نفر پیدا شود و کتابی بنویسد که مخاطب آن صرفا بچه‌ها باشند کنشی نامتعارف بود و همین نامعمول بودن اسباب سرخوردگی بود! بااین حال آذریزدی کوتاه نیامد و توانست نظر مساعد مؤسسه انتشارات امیرکبیر را جلب کند. سال ۱۳۳۵ کتاب اول چاپ شد و بعد به مرور، دیگر مجلدات این مجموعه هشت جلدی به زیور طبع آراسته شد. آقای نویسنده حالا دوران درخشانی را می‌گذراند و سال ۱۳۴۲ یونسکو به او برای «قصه‌های خوب...» جایزه داد و سال ۱۳۴۵ همین کتاب و تألیف دیگرش «قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن» جایزه سلطنتی کتاب سال را به دست آورد.

البته آقای نویسنده خلق وخوی خاص خود را داشت و از رفتن به دربار و دریافت جایزه اش خودداری کرد! در خاطره‌ای از صاحب انتشارات امیرکبیر آمده: «آقای آذریزدی باید لباس فراک می‌پوشید و به دربار می‌رفت تا از شاه جایزه بگیرد، ولی جدا از این کار خودداری کرد، می‌گفت نمی‌توانم لباس فراک بپوشم، بچه‌های محله ام مسخره ام می‌کنند، نه لباس فراک می‌پوشم و نه به دربار می‌آیم و نه جایزه می‌خواهم. بالاخره هم به دربار نرفت و جایزه را که ۲۰۰۰تومان بود بعدا برایش فرستادند.» («در جست وجوی صبح». عبدالرحیم جعفری، نشر نو. جلد دوم، صفحه ۷۶۰).

آفرینشگر پر کار قصه‌های بچه‌ها

مجموعه «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» که از سال ۱۳۳۵ انتشار آن آغاز و سال ۱۳۶۳ تکمیل شد، هشت دفتر را دربر می‌گیرد: «قصه‌های کلیله و دمنه»، «قصه‌های مرزبان نامه»، «قصه‌های سندبادنامه و قابوسنامه»، «قصه‌های مثنوی معنوی»، «قصه‌های قرآن»، «قصه‌های شیخ عطار»، «قصه‌های گلستان و ملستان»، «قصه‌های چهارده معصوم».

دیگر کتاب شناخته شده استاد یعنی «قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن» نیز شامل ۱۰ دفتر و از این قرار است: «خیر و شر»، «حق و ناحق»، «۱۰ حکایت»، «بچه آدم»، «پنج افسانه»، «مرد و نامرد»، «قصه‌ها و مثل ها»، «هشت بهشت»، «بافنده داننده»، «اصل موضوع».

آذریزدی به جز این‌ها کتاب‌های دیگری هم به چاپ رساند که بعضا برای بزرگ سالان بود و با «شعر قند و عسل» و «قصه‌های ساده برای نوآموزان» و «تصحیح مثنوی معنوی مولوی» و «خودآموز عکاسی برای همه» و «قصه‌های پیامبران» و «یاد عاشورا» و «چهل کلمه قصار حضرت امیر (ع)» و «تذکره شعرای معاصر ایران» با نام مستعار سیدعبدالحمید خلخالی منتشر ساخت و جز این‌ها تألیفات چاپ شده اش به بیش از سی عنوان می‌رسد. این در حالی است که کتاب‌های دیگری هم نوشت که وقتی در هجدهم تیر سال ۱۳۸۸ درگذشت، خبری از چاپ آن نبود و هنوز هم منتشر نشده است.

آرامش فرّار و نویسنده بی قرار

مهدی آذریزدی کمابیش همه عمر کار کرد و کتاب خواند و کتاب نوشت و اگرچه بار‌ها جایزه گرفت و برایش آیین بزرگداشت برگزار کردند، در این راه از خیر خوشی‌های معمول زندگی مانند ازدواج هم گذشت. هیچ گاه شغل دولتی نداشت و از مواهبی مانند مزایای بازنشستگی محروم ماند و همچنین از آرامشی که در پی آن بود و می‌بایست به دست می‌آمد با انسش با بچه‌هایی که خواننده کتاب هایش بودند و استقبالشان از آثارش در گذران امور زندگی اش تأثیرگذار بود... روحش شاد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->